واژه فازی در فرهنگ لغت آكسفورد به معنای “مبهم، گنگ، نادقیق، گیج، مغشوش، درهم و نامشخص” تعریف شده است. تئوری فازی به وسیله پروفسور لطفی زاده در سال 1965 در مقاله ای به نام “مجموعه های فازی” معرفی گردید. قبل از كار بر روی تئوری فازی، لطفی زاده یك شخص برجسته در تئوری كنترل بود. او مفهوم “حالت” كه اساس تئوری كنترل مدرن را شكل می دهد، توسعه داد. در اوائل دهه 60 او فكر كرد كه تئوری كنترل كلاسیك بیش از حد بر روی دقت تاكید داشته و از این رو با سیستم های پیچیده نمی تواند كار كند. در سال 1962 چیزی را بدین مضمون برای سیستم های بیولوژیك نوشت: “ما اساساً به نوع جدیدی ریاضیات نیازمندیم، ریاضیات مقادیر مبهم یا فازی كه توسط توزیع های احتمالات قابل توصیف نیستند.” پس از آن وی ایده اش را در مقاله “مجموعه های فازی” تجسم بخشید.
منطق فازی معتقد است كه ابهام در ماهیت علم است. برخلاف دیگران كه معتقدند كه باید تقریب ها را دقیق تر كرد تا بهره وری افزایش یابد. لطفی زاده معتقد است كه باید به دنبال ساختن مدل هایی بود كه ابهام را به عنوان بخشی از سیستم مدل كند.
منطق فازی یك سیستم منطقی بی نهایت مقداره است با هدف فراهم آوردن مدلی برای استدلالات و استنتاجات انسانی كه بیشتر دارای طبیعتی تقریبی اند تا دقیق و به عبارتی شاخه ای از ریاضیات است كه به كامپیوترهای متداول این امكان را می دهد تا بتوان انواع مختلف ابهامات و عدم قطعیت هایی كه در زندگی روزمره با آن مواجهیم را شبیه سازی كند.
همانگونه كه می دانیم هر چیزی در دنیای واقعی را نمی توان در طبقات بسیار جدا از هم، آن گونه كه تئوری مجموعه های كلاسیك قرار می دهد، تقسیم نمود، به همین دلیل در دنیای فازی مرزهای اختصاص یافته به اعداد، گسترده تر گردیده اند، به گونه ای كه مثلاً عدد 0/5 را می توان تا حدی عدد صفر محسوب كرد (در حالی كه در دنیای كلاسیك فقط عدد صفر می تواند معرف صفر بودن باشد) و این كمك می
كند كه بتوانیم بهتر خطای اندازه گیری (عدم قطعیت حاصل از اندازه گیری) را مدل كنیم و سیستم تصمیم گیر مثل كنترل كننده، بتواند هموارتر رفتار نماید و به خطای مشاهده كمتر حساس شود. لازم به ذكر است كه این تئوری، دارای روش های محاسباتی خاص خود می باشد كه تا حدی با محاسبات معمول دنیای كلاسیك متفاوت بوده كه در متن حاضر به اختصار مورد بررسی قرار خواهد گرفت.