شواهد زیادی نشان می دهد كه ویژگی های حافظه درطی زمان تغییر می نماید. حالت دینامیك و ناپایدار حافظه كوتاه مدت بدون نیاز به ساخت پروتئین های جدید برای ثانیه ها تا ساعت ها دوام دارد .با گذشت زمان، این حافظه در ساختارهای مختلف مغز به شكل پایدار تثبیت می گردد كه به آن حافظه بلند مدت
می گویند. مطالعات نشان داده است كه اعمال شوك الكتریكی اندكی بعد از آموزش سبب آسیب به حافظه می شود ولی بكارگیری این شوك چند ساعت بعد از آموزش تاثیری بر آن ندارد. اینگونه اثرات وابسته به زمان پایه و اساس تئوری “تثبیت حافظه ” را كه امروزه به ” تئوری سلولی تثبیت ” حافظه معروف است تشكیل می دهند. در سال 1968، Lewis و همكارانش این تئوری را زیر سوال بردند. آنها مشاهده
كردند كه اگر چه اعمال شوك 24 ساعت بعد از آموزش نمی تواند سبب فراموشی آن شود ولی اگر قبل از اعمال شوك، حافظه تثبیت شده در طی عمل به خاطر آوری، مجددا فعال شود، فراموشی ایجاد خواهد شد، به عبارت دیگر ایجاد فراموشی منوط به فعال سازی حافظه تثبیت شده در طی عمل به خاطر آوری آن است. فعال سازی حافظه، مجددا آن را به وضعیت ناپایداری برگردانده و می تواند طی یك فرایند وابسته به ساخت پروتئین مجددا تثبیت شود، به این فرایند، تثبیت مجدد می گویند.
شواهد زیادی وجود دارد كه بر نقش هیپوكامپ در یادگیری و فراخوانی اطلاعات فضایی دلالت می_ كنند. یكی از انواع مهم یادگیری فضایی مهارت ماز آبی موریس است[1]، الگویی كه برای بررسی نقش هیپوكامپ در حافظه مكانی به كار برده می شود(16).
2-2 یادگیری و انواع آن
در تبیین یادگیری از دیدگاه فیزیولوژیک دو نظریه کلی وجود دارد که یکی از آنها تغییرات را در سطح سیناپسی و عوامل زیست شناسی مرتبط با آن در نظر میگیرد و دیگری توجه خود را به تغییرات در مدارهای نورونی معطوف داشته است. هر دو اینها به تغییرات فیزیولوژیکی توجه دارد، که در حین یادگیری در مغز و سلول های عصبی اتفاق میافتند. اولین بار در سال 1961 بود که جیمز اندر توانست نورونها را به روش شرطی سازی عاملی حساس کند. شرطی شدن سلول عصبی یک حالت افزایش تحریک پذیری را در آن پدید میآورد که ناشی از تغییرات در یون و فوریزاسیون پروتئین است.