دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی
دانشکده علوم سیاسی
پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشد (M.A )
در رشته روابط بین الملل
عنوان:
جایگاه حوزه آسیا پاسیفیک در استراتژی آینده آمریکا
استاد راهنما:
دكتر طاهره ابراهیمی فر
استاد مشاور:
دکتر مجتبی مقصودی
برای رعایت حریم خصوصی نام نگارنده درج نمی شود
تکه هایی از متن به عنوان نمونه : (ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
طرح مسئله
برای بیش از نیم قرن، نظم منطقه ای در منطقه آسیا پاسیفیک بر محور مناسبات استراتژیک آمریکا و شرکای آسیایی اش بوده است. این منطقه پس از جنگ جهانی دوم و در خلال جنگ سرد شاهد تحولات گوناگونی شامل جنگ، ناآرامی های سیاسی، دمکراسی سازی، بحران های منطقه ای و توسعه اقتصادی بوده است. در کنار این مسائل یک واقعیت اساسی نیز وجود دارد و آن نظم تحت رهبری آمریکا و مبتنی بر مناسبات آمریکا با شرکای استراتژیکی اش بوده است. بر این اساس کشورهای متحد آمریکا از حمایت امنیتی و دسترسی به بازار این این کشور برخوردار بوده اند و آمریکا نیز در مقابل از شرکای استراتژیک خود در خط مقدم مبارزه با کمونیسم و حضور ژئویولتیک در منطقه بهره برداری نموده است.
سیستم اتحاد آمریکا با کشورهای منطقه آسیا پاسیفیک بویژه معاهده امنیتی آمریکا با ژاپن نقش مهمی در تثبیت امنیت منطقه داشت. اتحاد آمریکا با ژاپن مشکلات امنیتی ژاپن را حل کرد و باعث شد ژاپن از توسعه توان نظامی خود در دوره پس از جنگ دوری گزیند. این شرایط باعث شد همسایگان ژاپن از تهدیدات این کشور در امان باشند و بسیاری از معماهای امنیتی منطقه حل شوند. حتی چین نیز از اتحاد آمریکا و ژاپن منتفع شد و باعث شد دلمشغولی های امنیتی چین درخصوص ظهور دوباره یک ژاپن تهدید کننده، کمتر شود.
در طول جنگ سرد آمریکایی ها همواره این موضوع را عیان کرده اند که امنیت آمریکا از سواحل کالیفرنیا آغاز نمی شود بلکه از سواحل غربی اقیانوس آرام و ماورای آن آغاز می شود. لذا همواره منطقه آسیا پاسیفیک برای آنها از اهمیت بالائی برخوردار بوده و از طریق ترتیبات و سازو کارهای امنیتی بدنبال حضور در این منطقه بوده اند. شرکت در جنگ های منطقه ای در ویتنام و کره، مشارکت در ترتیبات امنیتی در حوزه آسیا پاسیفیک ، اتحاد های امنیتی راهبردی با ژاپن و کره جنوبی، تاسیس پایگاههای نا ژاپن و کره ه اسیا پاسیفیک ، رهای امنیتی بدنبال حضور در این منطقه بوده اند.ظامی در کشورهای منطقه ، دادن تعهدات امنیتی به تایوان و برقراری مناسبات استراتژیک با کشورهای جنوب شرقی آسیا بخشی از اقدامات آمریکا برای تثبیت حضور خود و برقراری توازن قوا در منطقه بوده است. آمریکایی ها همواره بدنبال اطمینان از این امر بوده اند که هیچ قدرتی نتواند توازن قوا را به نفع خود و به ضرر آمریکا در این منطقه به هم بزند.
پایان جنگ سرد باعث بروز آشفتگی در سیاست خارجی آمریکا در منطقه شد. سیاست ایالات متحده در این دوره نسبت به وقایع و رویدادهای بین المللی واکنشی بود و از استراتژی تعریف شده ای تبعیت نمی کرد. این وضعیت درخصوص منطقه آسیا پاسیفیک نیز مصداق داشت. به قدرت رسیدن نومحافظه کاران در سال 2000 و وقایعی که در آغاز هزاره سوم به وقع پیوست، رقم زدن استراتژی کلان نوینی به وسیله رهبران آمریکا را ضرورت بخشید. لذا مبارزه با کمونیسم که در آغاز دهه 1990 به محاق تاریخ پرتاب شد، در آغازین سال های هزاره جدید با استراتژی کلان مبارزه با تروریسم جایگزین شد. با اتخاذ استراتژی مبارزه با تروریسم، مرکز ثقل سیاست خارجی آمریکا در دهه های آغازین هزاره سوم به خاورمیانه انتقال یافت. این امر پیامدهای زیادی برای سیاست آمریکا در دیگر نقاط دنیا داشت. از جمله مناطقی که تحت تاثیر قرار گرفت منطقه آسیا پاسیفیک بود که از الویت های سیاست خارجی این کشور خارج گردید.
ناکامی بوش در دستیابی به اهداف خود در خاورمیانه، بحران در اقتصاد آمریکا و اوج گیری نارضایتی افکار عمومی نسبت به وضع موجود، موجد دگرگونی دیگری در سیاست خارجی آمریکا گشت و باراک اوباما با وعده تغییر، نماد و نمود این دگرگونی در سیاست گذاری خارجی ایالات متحده شد. پس از انتخاب مجدد باراک اوباما بر مسند ریاست جمهوری شاهد نوعی چرخش محسوس در معطوف شدن نگاه ایالات
متحده به آسیای شرقی هستیم. سخن از تمرکز بر آسیا[1] بیان رویکرد نو و متفاوتی را به تصویر می کشد که معانی و مفاهیم گوناگونی در ذهن بازیگران در داخل و خارج آمریکا به وجود آورده که از آن جمله تصور ثقل گرایی آسیایی با ثقل زدایی از خاورمیانه[2] می باشد. اوباما در 5 ژانویه 2012 ، استراتژی جدید نظامی این کشور را تحت عنوان «بازبینی استراتژی دفاعی» اعلام کرد که مهم ترین ویژگی آن تمرکز بر منطقه آسیا پاسیفیک یا ثقل گرایی آسیایی است که به معنای اولویت یافتن مجدد این منطقه در استراتژی آمریکاست.
سیاست بازگشت به آسیا و پاسفیک اوباما، سیاستی چند بعدی است که از ملاحظات اقتصادی، سیاسی و استراتژیک آمریکا در منطقه نشات می گیرد. این استراتژی همچنین در راستای اطمینان بخشی به دوستان و متحدان آمریکا در منطقه است که نگران رشد چین می باشند و بیانگر آن است که قدرت آمریکا بعد از یک دهه درگیر بودن در جنگ عراق و خاورمیانه رو به افول نگذاشته است، بلکه آمریکا با پیاده کردن و دنبال کردن این استراتژی، حضور سیاسی و دیپلماتیک خود در منطقه را افزایش خواهد داد و به تقویت روابط با متحدان و شرکای منطقه ای و تعمیق تعامل با نهادهای چند جانبه و مدیریت روابط با چین خواهد پرداخت. در تحقیق کنونی ابعاد مختلف این استراتژی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در تحقیق کنونی تلاش خواهد شد تا با تکیه بر رویکرد جدید آمریکا به این منطقه که در سیاست بازگشت به آسیا- پاسیفیک اوباما متجلی گردیده است به تبیین جایگاه حوزه آسیا پاسیفیک در استراتژی آینده آمریکا بپردازد.
1-2. علل انتخاب موضوع
تاثیرگذاری منطقه آسیا پاسیفیک بر معادلات امنیتی منطقه ای و بین المللی و بویژه وجود قدرت های نوظهور در منطقه، اهمیت آن را در معادلات امنیتی و خطی مش های استراتژیکی دیگر بازیگران بخصوص آمریکا بیش از پیش افزایش داده است. بررسی تحولات حوزه آسیا-پاسیفیک به لحاظ جایگاه آن منطقه در سیاست خارجی کشورمان نیز از ضرورت غیرقابل انکاری برخوردار می باشد و منافع ملی ما بنحوی با تحولات این حوزه گره خورده است. از آنجائیکه این منطقه جایگاه مهمی در سیاست خارجی کشورمان داشته و بخش مهمی از مبادلات اقتصادی و انرژی ما با این حوزه صورت می پذیرد، لذا توجه به روندهای موجود و چشم انداز تحولات آتی این منطقه برای کشورمان از اهمیت بالائی برخوردار می باشد. ازجمله دلایل دیگر انتخاب موضوع تحقیق پیش رو جدید بودن موضوع و علاقه مندی خاص پژوهشگر به تحولات این منطقه می باشد.
1-3. هدف و ضرورت پژوهش
هدف این پژوهش بررسی جایگاه آسیا پاسیفیک در استراتژی آینده آمریکاست. از آنجائیکه این منطقه بسرعت در حال توسعه بوده و اکثر قریب به اتفاق تحلیل گران، این منطقه را کانون تحولات مربوط به ثروت و قدرت می دانند، لذا بررسی تحولات و روندهای موجود این منطقه و فرایندهای آتی آن از ضرورت غیر قابل انکاری برخوردار است.
1-4. سوالات تحقیق
1-4-1. سوال اصلی
حوزه آسیا پاسیفیک در استراتژی آینده آمریکا از چه جایگاهی برخوردار می باشد؟
1-4-2. سوال فرعی
مبانی نظری استراتژی جدید آمریکا در حوزه آسیاپاسیفیک چه می باشد؟
حوزه آسیا پاسیفیک در معادلات جهانی از چه جایگاهی برخوردار می باشد؟
کشورها و بازیگران کلیدی منطقه آسیا پاسفیک کدامند؟
چه عواملی باعث چرخش دوباره آمریکا به منطقه آسیا پاسیفیک گردیده اند؟
1-5. فرضیه
حوزه آسیا- پاسیفیک با جود قدرت های نوظهور در منطقه و برخورداری از ویژگی های اقتصادی، سیاسی و امنیتی، صحنه بازیگری قدرت های بزرگ و منطقه ای بویژه سه قدرت بزرگ آمریکا ، چین و ژاپن خواهد بود و به نظر می رسد مرکز ثقل استراتژیک جهان در حال حرکت به سوی آسیا پاسیفیک می باشد. لذا این منطقه از اولویت برتر در استراتژی آینده آمریکا برخوردار می باشد.
1-6. متغیرهای تحقیق
متغیر وابسته: استراتژی آینده آمریکا
متغیر مستقل: تحولات حوزه آسیا پاسیفیک
1-7. تعریف مفاهیم و اصطلاحات کلیدی
آسیا پاسیفیک : منطقه آسیا پاسیفیک بخشی از جهان است که تعاریف متفاوتی دارد. ولی عموماً شامل بخشی از شرق آسیا، جنوب آسیا، آسیای جنوب شرقی و اقیانوسیه می شود. این منطقه ممکن است شامل روسیه و برخی از کشورهای ساحل شرقی اقیانوس آرام مثل کانادا، مکزیک، شیلی و پرو نیز بشود چنانکه در برخی از مطالب منتشره، این کشورها را نیز در قلمرو جغرافیایی این منطقه قرار داده اند. ولی در عین حال مطابق آنچه که در بیشتر متون منتشره در خصوص محدوده جغرافیایی این منطقه آمده کشورهای واقع در شرق و جنوب شرقی آسیا و اقیانوسیه قلمرو اصلی آسیا پاسیفیک را تشکیل می دهند. وجود تنگه ها، مجمع الجزایر، آبراه ها، شبه جزایر، و جزایر متعدد، موقعیت استراتژیک پیچیده ای را برای این منطقه بوجود آورده است(Wikipedia)
توازن قوا: واژه توازن قوا[3]یکی از پرسابقه و پرکاربردترین واژههای مربوط به روابط بینالملل به ویژه در نظریههای واقع گرا میباشد.نظریه توازن قوا بر این اصل استوار است که امنیت بین المللی زمانی افزایش مییابد که قدرت نظامی به نحوی توزیع شده باشد که هیچ دولتی به اندازهای که توانایی تفوق آمدن بر دیگر دولتها را داشته باشد، قدرتمند نباشد(مشیرزاده 1389: 101). این نظریه پیش بینی میکند که اگر یک دولت، قدرت فوق العاده زیادی داشته باشد از قدرت خود استفاده میکند و به کشورهای ضعیف حمله میکند. این امر موجب میشود دولتهایی که در معرض خطر هستند برای پیوستن به ائتلافهای تدافعی انگیزه پیدا کنند. بر اساس گفته مورگنتا از نظریه پردازان واقع گرا، اشتیاق چند کشور برای کسب قدرت که هریک تلاش می کند وضع موجود را حفظ یا برهم زند، ضرورتاً به یک شکل بندی قدرت که موازنه قوا خوانده می شود، می انجامد. به اعتقاد وی سیستم موازنه قوا نه تنها اجتناب ناپذیر بوده بلکه اصولاً عاملی ثبات بخش در روابط بین الملل است(شیهان 1388: 34).