سازگاری شغلی یكی از عوامل مربوط به ایجاد هماهنگی در كار است . رضایت ، محرك رفتار ترمیم و بازسازی است و نارضایتی ، محرك رفتار سازگار است . در برخی جاها ، عدم تطابق بین نیازهای یك شخص و مزایای محیطی چشم گیر است و شخص به زور طریق سازگاری را در پیش خواهد گرفت .
اصطلاح سازگاری شغلی اغلب برای خلاصه كردن فرایندی استفاده می شود كه هر فرد طی آن مهارت های كلی و توانایی هایی را كه برای براوردن نیازهای محیط شغلی لازم است ، بالا می برد ( استراسر[1]ولاستینگ[2] ، 2003 ، ص 129) .
سازگاری شغلی با كاهش تعارض و افزایش كارایی در كار مشخص می شود . سازگاری شغلی شامل شرح و توضیح رفتارهایی است كه منجر به اجرای موثر و خوب وظایف مورد نیاز افراد و نگرش مثبت به سوی نقش كاری جدید میگردد . از این رو در تعریف سازگاری شغلی بر عوامل فردی ، حمایت اجتماعی و عوامل كاری تاكید میشود ( كوانگ[3] و یینگ[4] ، 2007 ، ص 267، 268) .
سازگاری شغلی برای ادامه اشتغال موفقیت آمیز عامل مهمی به شمار می رود . هر فردی انتظار دارد كه اشتغال به كار مورد نظر نهایت خشنودی و سلامت و اعتبار را برای فرد تامین می كند و نیازهای اولیه اش را نیز براورده سازد . در زمینه سازگاری شغلی تعاریف گوناگونی ارائه شده است . می توان گفت كه سازگاری شغلی عبارت است از حالت روانی فرد نسبت به شغل مورد نظر پس از اشتغال ، سازگاری شغلی تركیب و مجموعه ازعوامل روانی و عوامل غیر روانی است . عوامل غیر روانی همه ابزارها و ادوات كار را شامل می شود كه توسط فرد شاغل به نوعی از آنها برای انجام كار مورد استفاده قرار می گیرند . اما عامل روانی ویژگی های شخصی و تجربه های آموخته شده فرد در ارتباط با شغلش را شامل می گردد ، مانند ارتباط متقابل با سایرین ، دید مثبت به شغل ، در آمد كافی و ارزش گذاری به كار كه باعث می شوند فرد با شغلش سازگار شده ، بدان ادامه دهد ( شفیع آبادی ،1386 ، ص 92) .
به نظر هرشنسون[5] سازگاری شغلی دارای سه جز است : 1- رفتار نقش شغل 2- عملكرد وظایف 3- رضایت كارمند (هرشنسون ،1996،ص 442 ) .
هم چنین سازگاری شغلی از عوامل مهم افزایش بهره وری و سود آوری كاركنان نسبت به سازمان ، تعلق و وابستگی آنان به محیط كار افزایش كمیت و كیفیت كار ، برقراری روابط خوب و انسانی در محل كار ، بالا بردن روحیه ، عشق و علاقه به كار است تردیدی نیست كه هر سازمان خود یك ارگانیسم منحصر به فرد است و نخستین عامل آن انسان و توجه به روحیه كاركنان است ( اكبری فرد ، 1388 ، ص 43 ) .
یكی از عواملی كه موجب می شود فرد با شغل خود سازش پیدا كند داشتن عزت نفس و اعتماد به نفس است .
هماهنگی سازگاری شغلی و عزت نفس سازمانی كاركنان ، به افزایش ارزشمندی در سازمان منجر شده ، افزایش كارایی و بهره وری را به دنبال خواهد داشت .
طبق نظریه ویلیام جیمز(1964) داشتن عزت نفس سالم، یک نیاز اساسی انسان است و چیزی است که ما پیوسته برای رسیدن به آن تلاش می کنیم. شکست و ناتوانی انسان فقط یک دلیل دارد که آن هم ایمان نداشتن به واقعیت است . کوپراسمیت(2003) نظریه خود را در رابطه با عزت نفس چنین بیان می كند ، عزت نفس بر روابط فرد تأثیر می گذارد و کسانی که عزت نفس بالایی دارند معمولا روابط بین فردی بهتری دارند و عزت نفس را یک ارزشیابی فردی می دانند که معمولا با توجه به خویشتن حفظ می شود . همچنین راجرز ؛ عزت نفس را ارزیابی شخصی از ارزشمندی خویشتن خود و یا نوعی قضاوت نسبت به ارزشمندی وجود خود تعریف کرده است ، او معتقد است این صفت در انسان حالت عمومی دارد و محدود وزودگذر نیست برطبق نظر راجرز عزت نفس در اثر نیاز به توجه مثبت دیگران به وجود می آید نیاز به توجه مثبت دیگران شامل بازخوردها ، طرز برخورد گرم و محبت آمیز ، صمیمیت ، پذیرش و مهربانی از طرف محیط است (حسینی ، 1389 ) .