مطالعه ی نوشته های فلاسفه و دانشمندان قدیم نشان می دهد که انسان حتی از گذشته های بسیار دور از تفاوتهای فردی آگاه بوده است. چنانکه افلاطون در کتاب جمهوریت تفاوتهای فردی انسانها را مورد توجه قرار داده و گفته است که هر فرد باید به شغلی متناسب با استعداها و توانائیهایش گمارده شود. او در باره ی تفاوتهای افراد، در کتاب جمهوریت خود چنین گفته است ؟ «اشخاص به طور کاملاً یکسان به دنیا نمی آیند، بکله از نظر استعداد های طبیعی با یکدیگر تفاوت دارند، یک شخص برای نوع خاصی از شغل و دیگری برای شغلی دیگر متناسب است .» (شریفی، 1385، ص 2)
هوش یک مفهوم انتزاعی است و در واقع هیچ گونه پایه ی محسوس ، عینی و فیزیکی ندارد. هیچ نقطه ای در مغز انسان وجود ندارد که بتوان آن را جایگاه هوش دانست. اصطلاح هوش فقط نامی است که به فرآیندهای ذهنی فرضی یا مجموعه ی رفتارهای هوشمندانه اطلاق می شود و نظریه های هوش در عمل نظریه های مربوط به رفتار هوشمندانه است.(همان منبع، ص 3)
نظریه ی روان سنجی بر این فرضیه مبتنی است که هوش یک سازه یا یک صفت است و از این نظر بین افراد تفاوتهائی وجود دارد… اسپیرمن بر اثر پژوهشهای خود به این نتیجه رسید که هوش از یک عامل کلی و چند عامل اختصاصی تشکیل شده است ثرستون برخلاف اسپیرمن اظهار داشت که هوش از هفت عامل جداگانه تشکیل شده است … هالستید نظریۀ هوش زیستی را مطرح کرده است به نظر وی تعدادی از کارکردهای هوش به نظام عصبی مربوطند و به طور نسبی از تأثیر عامل فرهنگی مستقل اند. …کتل و هب به حوزه های معینی از هوش تأکید کرده اند که به طور مستقیم به کارکرد مغز وابسته اند. هب آنرا هوش A می نامد و معتقد است که مادر زادی و زیستی است و مستلزم داشتن نظام عصبی سالم و با آزمونهای هوشی معمولی قابل اندازه گیری نیست. هوش سیال کتل نیز به هوش A شباهت دارد. هوش سیال، شخص را قادر می سازد که رابطه ها، شباهتها، و تفاوتها را درک کند که آن هم به سلامت نسبی مغز و کارایی آن بستگی دارد و عمدتاً غیر کلامی و مستقل از فرهنگ است… پیاژه هوش را شکل خاصی از سازگاری شخص با محیط می دانست. لازمه ی سازگاری، تعامل کودک با محیط است که در آن نیازهایش را در ارتباط عملی با انتظارهای محیط هماهنگ می کند. کودک به تدریج که رشد می یابد، باید همواره ساختهای روانی خود را از نوسازمان بدهد تا بتواند به گونه ای مؤثر با محیط برخورد کند. (همان منبع، صص 22و 23 و 24)
به نظر پیاژه رشد اخلاق درکودک دو مرحلۀ مشخص را طی می کند که یکی مربوط به سنین( 9- 6) سال بوده و به «مرحله ی متابعت » 2 یا «قبول امر و نهی بزرگترها» معروف است. پیش از این سنین اصولاً بحث درباره ی اخلاق و انتظار رفتار اخلاقی از آنان بی مورد است زیرا رشد عقلی کودک به مرحله ای نرسیده است که بتواند ماهیت اعمال را از نظر درستی یا نادرستی مورد قضاوت قرار دهد. مرحله ی دوم که از نظر سنی، سنین (12- 9) سالگی را در بر می گیرد «مرحله ی استقلال » 3 یا خود مختاری اخلاقی نامیده شده است. (کریمی، 1384، ص 169)
لورنس کولبرگ نیز مانند پیاژه به مرحله ای بودن رشد اخلاق معتقد است. اما در نظر یه ی کولبرگ تفاوتهایی با نظریه ی پیاژه مشاهده می شود، نخست اینکه در اینجا رشد اخلاق برخلاف نظریه ی پیاژه تا سن حدود 12 سالگی کامل نمی شود، بلکه کودک در این سن تازه در دوره ی اول رشد اخلاق که به نظر کولبرگ دوره ی «پیش اخلاقی » 4 یا « پیش عرفی» 5 است، قرار دارد و رشد اخلاق تا سن 25 سالگی کامل نمی شود. دوم در عوض رشد دو مرحله ای اخلاق در نظریه ی پیاژه ، در اینجا کودک باید از سه دوره و شش مرحله بگذرد تا از نظر اخلاقی به کمال برسد. (همان منبع، صص 172 و 173)
آنگونه که از مطالب ارائه شده می توان استنباط کرد، ظاهراً معتقدان به دیدگاه شناختی بین رشد عقلی (که در برخی تعابیر همان هوش تلقی می گردد) و رشد اخلاقی ارتباط قائلند. مثلاً در دیگاه پیاژه که معتقد است پیش از سنین 9- 6 سالگی نباید انتظار درک مفاهیم اخلاقی را از کودک داشت زیرا «سن عقلی وی هنوز به مرحله ای نرسیده است که بتواند ماهیت اعمال را از نظر درستی و نادرستی مورد قضاوت قرار دهد.» اشاره به سن عقلی این استنباط را تأیید می کند. از طرفی در تعریف پیاژه از هوش، آنرا شکل خاصی از سازگاری با محیط می داند، و لازمه ی سازگاری را تعامل با محیط. تعامل با محیط، همان تعامل متقابل با نهادهای اجتماعی نیز می تواند باشد، و اینکه کودک درجریان رشد باید همواره ساختهای روانی خود را از نو سازمان بدهد. این ساختارهای روانی نیز می تواند نگرشهای فرد، تعریف شود. به طور کلی می توان چنین استنباط کردکه روان شناسان شناختی بین هوش و رشد اخلاقی و تأثیر اینها بر نگرشهای فرد، به شکلی نامحسوس معتقدند که به صورت مدون ارائه گردیده است.
گروهی معتقدند که خداوند متعال ، نیروئی در درون انسان قرار داده است که تکلیف را به انسان الهام می کند و درکارهای اخلاقی، از درون انسان به او فرمان می دهد، این نیرو نه عاطفه است، آنچنان که اخلاق هندی و مسیحی می گوید، و نه عقل و اراده است، آنچنان که فیلسوفان می گویند، … این مسئله در جهان مطرح است و تجربیات انسان است و از ابتدای خلقت، این ها به هیچ شکی در وجود انسان نبوده است و انسان اینها را فقط از راه حواس بدست آورده است یا نه، یک سلسله احکام از ابتدا همراه ذهن انسان در نهاد و در ذهن انسان وجود دارد؟ گروهی، هم در گذشته و هم در حال معتقد بوده و هستند که درذهن انسان، هیچ چیزی وجود ندارد و فقط همان چیزهائی هست که از همین دروازه های حواس وارد ذهن شده اند، ذهن انسان از نظر این افراد حکم یک انباری را دارد که ابتداء خالی محض بوده است و از درهای حواس، اشیائی به این انبار ریخته می شود و انبار پر می شود، گروه دیگری از فلاسفه کسانی هستند که می گویند آنچه در ذهن است بر دو بخش است: بخشی از آن ها از روزنه های حواس ظاهری آمده اند و پاره ای از آنها قبل از حس و احساس در ذهن انسانها وجود داشته است.(مطهری ،1362، صص 31 و 35)
از مطالب ارائه شده در بالا از شهید مطهری هم این مسئله به ذهن می آید که آیا این نیروی از قبل موجود در ذهن بشر که افعال اخلاقی به آن بسته است، می تواند عقل یا به تعبیری هوش باشد؟
از آنجا که اصطلاح نگرش از نظر روان شناسان معانی مختلفی دارد، جای تعجب نیست اگر در روان شناسی به تعریفهای گوناگونی از این مفهوم بربخوریم… در تعریفی از فریدمن و همکاران (1970) چنین ارائه گردیده است: « نگرش ، نظام بادوامی است که شامل یک عنصر شناختی، یک عنصر احساسی، و یک تمایل به عمل است» روی هم رفته، تعریف سه عنصری نگرش، تعریفی است که بیشتر روان شناسان اجتماعی روی آن اتفاق نظر دارند…. علاوه بر عناصر، نگرش دارای سه ویژگی است. نخست اینکه بر نگرشی شامل یک شیء ، شخص، رویداد یا موقعیت است. دوم آنکه نگرشها معمولاً ارزشیا بانداند. و سوم آنکه نگرشها معمولاً دارای ثبات و دوام قابل توجهی هستند… از میان عناصر تشکیل دهنده نگرشها، عنصر عاطفی و از میان ویژگیها، ویژگی ارزشیابی کردن مهم ترین مؤلفه های نگرشها را تشکیل می دهند.(کریمی، 1384، صص 220 و 221)
مهمترین ویژگی نگرشها ، ویژگی ارزشیابی کردن است با ارزشیابی کردن مبتنی بر ارزشهای اخلاقی مورد پذیرش فرد است، و مهمترین عنصر تشکیل دهنده ی نگرشها، عنصر عاطفی است؛ حال در برخی تعابیر از اخلاق، عامل برانگیزاننده ای افعال اخلاقی را عاطفه می دانند، مانند؛ اخلاق هندی و مسیحی . حال با توجه به این منظر گاه ، می توان بین اخلاق و رشد اخلاقی فرد و نگرشهای وی به نهادهای اجتماعی رابطه برقرار نمود؟
در هر حال در این پژوهش، ما در پی بررسی و مقایسه ی وضعیت نگرشهای اجتماعی ، سطوح اخلاقی و میزان بهره هوشی دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و سرپل ذهاب هستیم، و به نظر می رسد با توجه به مطالب ارائه شده تاکنون این مسئله دارای اصالت علمی است.
ضرورت و اهمیت تحقیق
عصر امروز عصر اطلاعات و تکنولوژی است، و جامعه ای که از تکنولوژی و اطلاعات برتر برخوردار باشد، جامعه ای موفق تر خواهد بود، و همین امر موجب توجه به اشخاص شده است که تحت عنوان نوابغ و تیزهوشان موجب ارتقاء علمی و فنی جامعه ی خود خواهند شد. از طرفی در جهان کنونی، ما در دهکده ای جهانی به سر می برم که جوامع مختلف با قومیتها و ملیت های متفاوت ناگزیر از ارتباط با یکدیگرند. ارتباط این جوامع با یکدیگر گاهاً به شکل تنازع بر سر حفظ ارزشهای اجتماعی جامعه ی خود است، از طرفی در عصر حاضر بیش از هر عصر دیگری به مفاهیمی چون حقوق بشر و ارزشهای اخلاقی جهانی توجه گردیده است. این وضعیت بینابین فرد بین ارزشهای اخلاقی جامعه ی خود و ارزشهای جامعه ی جهانی، همراه با تأکید بر توانمندی های ذهنی افراد برای کسب موقعیت برترو اهمیت این موقعیت در حفظ ارزشها، وضعیت روانی – اجتماعی خاصی را فراهم آورده است که موجب پیدائی نگرشهای نوینی در افراد می گردد.
جامعه ی ایرانی، جامعه ای مبتنی بر معیار ارزشهای اخلاقی – اسلامی است که از سوئی با تأکید بر شیوه های خاص تعامل اجتماعی و از سوئی دیگر پیوند با مسائل مذهبی و دینی و اخروی افراد، شکل خاصی از نگرشهای اجتماعی را پدید آورده است که وضعیت خاصی از تعامل و تقابل با ارزشهای جهانی عصر حاضر را فراهم آورده است. پرسش ما، در پژوهش حاضر، یافتن ارتباط بین نگرشهای اجتماعی افراد و اخلاق و بهره ی هوشی است. با توجه به اهمیت حفظ ارزشهای اخلاقی در جامعه، جهت تحکیم و حفظ بقای جامعه، در عین تعامل با دیگر جوامع، و با تأکید بر برتری منزلت بر دیگر جوامع، ضرورت انجام چنین پژوهشی را به خوبی تبئین می نماید و اینکه این تحقیق را در سطح دانشجویان دختر انجام داده ایم، می تواند به این علت باشد که اولاً، جامعه ی دانشجوئی در یک قرن اخیر، بویژه در چند دهه ی گذشته، منشاء بسیاری از تحولات اجتماعی ، سیاسی، فرهنگی بوده اند، و ثانیاً ، دختران با قرار گرفتن در نقش مادری، نقش به سزائی در ایجاد نگرشهای اجتماعی و اخلاقی خاص در نسل بعدی، بازی می کنند.
لذا با توجه به مطالب ارائه گردیده، پرواضح است که ضرورت دارد به این مسئله پژوهشهای مشابهی پرداخته شود.
اهداف تحقیق
هدف کلی: بررسی و مقایسه ی وضعیت نگرشهای اجتماعی، سطوح اخلاقی و میزان بهره ی هوشی دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و سرپل ذهاب سال تحصیلی 88- 1387.
اهداف جزئی:
1- بررسی ارتباط بهره ی هوشی با سطوح اخلاقی در بین دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و سرپل ذهاب
2- مقایسه ی وضعیت نگرشهای اجتماعی در بین دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و سرپل ذهاب
3- مقایسه میزان بهره ی هوشی در بین دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب با میزان بهره ی هوشی دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور سرپل ذهاب
4- مقایسه وضعیت سطوح اخلاقی در بین دانشجویان دختر دانشگاه سرپل ذهاب با سطوح اخلاقی در بین دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب
5- بررسی ارتباط سطوح اخلاقی با وضعیت نگرشهای اجتماعی در بین دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و سرپل ذهاب
6- بررسی ارتباط وضعیت نگرشهای اجتماعی با میزان بهره ی هوشی در بین دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و سرپل ذهاب
سؤالات تحقیق:
1- آیا بین میزان بهره ی هوشی با سطوح اخلاقی در بین دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و سرپل ذهاب، رابطه وجود دارد؟
2- وضعیت نگرشهای اجتماعی در بین دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب در مقایسه با دانشجویان دختر دانشگاه سرپل ذهاب چگونه است؟
3- میزان بهره ی هوشی در بین دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب در مقایسه با میزان بهره ی هوشی دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور سرپل ذهاب چگونه است؟
4- وضعیت سطوح اخلاقی در بین دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب در مقایسه با دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور سرپل ذهاب چگونه است؟
5- آیا بین سطوح اخلاقی با وضعیت نگرشهای اجتماعی ِ دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و سرپل ذهاب رابطه وجود دارد؟
6- آیا بین وضعیت نگرشهای اجتماعی با میزان بهره ی هوشیِ دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و سرپل ذهاب رابطه وجود دارد؟
7- آیا نوع نگرشهای اجتماعی دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب با دانشجویان دختر سرپل ذهاب متفاوت است؟
8- آیا سطح اخلاقی دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب از دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور سرپل ذهاب بالاتر است؟
9- آیا میانگین بهره ی هوشی دانشجویان دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب از دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور سرپل ذهاب بیشتر است؟
فرضیات تحقیق:
1- بین میزان بهره ی هوشی با سطوح اخلاقی در بین دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و سرپل ذهاب، رابطه معنا دار وجود دارد.
2- بین وضعیت نگرشهای اجتماعی در بین دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و دانشجویان دختر دانشگاه سرپل ذهاب تفاوت معنا دار وجود دارد.
3- بین میزان بهره ی هوشی دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب ودانشجویان دختر دانشگاه پیام نور سرپل ذهاب تفاوت معنا دار وجود دارد.
4- بین سطوح اخلاقی در بین دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور سرپل ذهاب تفاوت معنا دار وجود دارد.
5- بین سطوح اخلاقی با وضعیت نگرشهای اجتماعی دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و سرپل ذهاب، رابطه وجود دارد.
6- بین وضعیت نگرشهای اجتماعی با میزان بهره ی هوشیِ دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و سرپل ذهاب، رابطه وجود دارد.
7- نوع نگرشهای اجتماعی دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب با دانشجویان دختر سرپل ذهاب متفاوت است.
8- سطح اخلاقی دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب از دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور سرپل ذهاب بالاتر است.
9- میانگین بهره ی هوشی دانشجویان دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب از دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور سرپل ذهاب بیشتر است.
***ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد
یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است***
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است